- رمان : #شهزاده سوار بر اسب
- ژانر : #عاشقانه #غمگین #اروتیک #بزرگسال
- نویسنده: #نرگس_واثق
- خلاصه رمان شهزاده ی سوار بر اسب:
در مورد دختری که به اشتباه از وسط یک زندگی عادی به دنیای وحشت پا میذاره، وحشتی شبیه عروسک شدن، رقاص شدن، تیکه تیکه شدن و… چه روزهای که نمیبینه وبالاخره با یک پیشنهاد از طرف باند دخترفروشان زندگیش عوض میشه!…
قسمتی از رمان شهزاده ی سوار بر اسب:
خسته و کوفته تر از همیشه کلید در را می اندازم و وارد می شوم …
به محض ورودم صدای بلند برنامه فوتبال که از تلویزیون در حال پخش است …
در گوشم طنین انداز می شود. بوی خوش غذا،
زیر بینی ام میپیچد و معده ی گرسنه ام را تحریک میکند …
همین که صدای به هم خوردن در، در فضا اوج می گیرد، صدای همیشه جدیاش می آید.
جورابهات رو در بیار، بعد بیا تو! خندهام میگیرد اما به سفارشش گوش میکنم …
رمان شهزاده ی نامهربان
مامان با ظرف میوهی در دستش از آشپزخانه بیرون می آید
و با دیدنم گل لبخند بر لبانش شکوفا میشود …
خوش اومدی گل مامان، خسته نباشی! لبخندی به این همه مهربانیاش میزنم …
درمونده نباشی زهرا بانو! صدای اعتراض آمیزش دوباره بلند می شود …
چند بار باید بگم با اسم صداش نزن؟ نمی فهمی بزرگترته!
خنده ام می گیرد و بی طاقت کفشهایم را با جورابهایم در می آورم و سمتش پرواز میکنم
رمان شهزاده ی سوارکاری
روی مبل سبز رنگ عزیزش نشسته و صورتش با اخم مزین است.
با ناز لب و لوچهام را شل می کنم و از قصد می گویم: چه خبره؟
کریم خان ما که باز اخموعه! میدانم از این که
به اسم صدایش بزنم عاصی میشود اما از قصد این کار را میکنم!
گره بین ابروانش کورتر می شود و لبخند به لبانم هدیه می کند …
حرصی نامم را صدا میزند … نارین!
با خنده چند قدم فاصله را طی میکنم
و در حالی که با »جانم« جوابش را میدهم، خودم را در آغوشش جا میکنم …
این رمان ها را اگه نخوندی وب رمان بهت پیشنهاد میکنه: