وب رمان
دانلود رمان لذتی از جنس گناه (1 جلدی) | برای اندروید ،آیفون،pdf

توضیحات

دانلود رمان لذتی از جنس گناه (۱ جلدی) | برای اندروید ،آیفون،pdf

 

 

قسمتی از متن رمان:

   مانتوم رو به چوب لباسی قدیمی آویزون کردم و از اتاق بیرون رفتم.
دو تا خانومی که واسه نظافت اومدن داخل سالن منتظرم بودن تا خداحافظی کنن و برن..
رفتم به سمتشون و همینجور که از کیف پولم پول بر میداشتم تا بهشون بدم گفتم
_ممنون.. زحمت کشیدین. بفرمایید
پول و به سمت خانومی ک مسن تر بود گرفتم

و اونم با دیدن مبلغی که خیلی بیشتر از دست مزدشون بود خندید :
_ خانوم جان دستتون درد نکنه شمارم رو گذاشتم روی میز

 حتما واسه کارای دیگه هم به موبایل خودم زنگ بزنید یک
وقت به شرکت نگیدااا.
در جوابش یه لبخند خسته زدم:
_ باشه عزیزم حتما بازم با خودت تماس میگیرم.
و با خداحافظی کوتاهی بدرقشون کردم.
برگشتم داخل پذیرایی و یک نگاه کلی به سالن و آشپزخونه انداختم
انصافا خیلی تمیز شده بود.
من که با این وضعیتم عمرا میتونستم از پس همه کارا بر بیام.
با خستگی نشستم رو مبل و چشمام و بستم…
کاشکی بابا و امیر پیدام نکنن..
البته فک نکنم بابا واسش مهم باشه.. ولی امیر مطمعنا تهران و زیر و رو میکنه تا من و پیدا کنه …
وکیل خوب از کجا گیر بیارم..؟
باید یه زنگ به میترا بزنم!
اون یه وکیل خوب سراغ داشت…
با این فکر سریع بلند شدم و رفتم سمت موبایلم اولین تماسی که با این خط میخوام بگیرم !
اونم به میترا.. خنده داره!

بعد از دو بار تماس گرفتن بالاخره با کلی ناز جواب داد

 

و بعد از فضولی های همیشگیش شماره دفتر آقای وکیل رو
داد..
امیدوارم همونجوری که تعریف میکنه واقعا کارش خوب باشه .
.


به دفترش زنگ زدم و یه قرار ملاقات برای فردا گذاشتم ..
هرچی زودتر اقدام کنم از این بند اسارت زودتر آزاد میشم..
بوت های قهوه ای سوختم و پوشیدم و آخرین نگاه و داخل آیینه به خودم انداختم…
شال قهوه ای تیره که رگه های عسلی داشت

 

با یک پالتوی عسلی و شلوار قهوه ای و بوت وکیف قهوه ایم..
تیپ خوبی بود با یه لبخند یخ زده از خونه بیرون اومدم..
با آژانس رفتم دفتر آقای وکیل!
طبقه ی هفتم یک برج اداری ده طبقه بود اونم تو یکی از بهترین خیابونای شهر…
“طبقه ی هفتم”
آسانسور ایستاد و از داخلش بیرون اومدم..
سه واحد اونجا بود و تنها تابلویی که روش نوشته شده بود
“وکیل پایه یک دادگستری
سپهر ستوده”
واحد وسطی بود رفتم اون سمت و زنگ زدم..
یه دختره مرتب و شیک در رو باز کرد و رفتم داخل..
وارد یه راهروی کوتاه شدم و بعد از رد شدن ازش وارد سالن بزرگی شدم

 

که سمت راستش میز منشی بود و سمت چپ
هم یک دست مبل اسپورت و یک تلویزیون بزرگ !
روبرو هم دو تا در بود که یکیش باز بود و مشخص بود آشپزخونه اس و اون یکی بسته!
انتهای سالن سمت چپ هم باز یه راهرو ی دیگه بود که مشخص نبود به کجا راه داره..
دکوراسیون شیکی بود با رنگ های آبی و زرد..
نور خوبی هم داشت..
همون دختری که در رو واسم باز کرد پشت میز منشی نشست و پرسید:
_ قرارتون ساعت چند بود؟

 

رمان لذتی از جنس گناه pdf

 

پنج و نیم
_منتظر باشید خبرتون میکنم
با گفتن باشه به سمت مبل ها رفتم و نشستم..
طولی نکشید که یه پیرمرد از راهروی روبرو بیرون اومد

 

و با منشی خداحافطی کرد و رفت!
بعد از چند لحظه بهم گفت میتونم برم داخل اتاق آقای وکیل..
وارد راهرو شدم فقط یک در انتهای راهرو بود

 

با یه طرح زیبا و مجلل کنده کاری شده!
تق تق در زدم و با گفتن بفرماییدی وارد شدم!
یک مرد پشت میزه بزرگی که روش پر از دفتر و پرونده بود

نشسته بود و همینجوری که سرش تو کاغذا بود گفت
_بفرمایید بشینید
یک دست مبل شیک طلایی مشکی جلوی میزش چیده شده بود..
رو دور ترین مبل ازش نشستم !
چرا سرش و بلند نمیکنه؟
این رفتارش اصلا درست نیست!
آدم باید با کسی که اولین بار میبینه حداقل ارتباط چشمی برقرار کنه!
همینجوری که تو این فکرا بودم و اونم سرش تو کاغذا بود

 

خیره ی دستاش شدم که خیلی سریع روی کاغذ چیزی رو
مینوشت!
یک لباس مشکی مردونه پوشیده بود

 

که آستیناش رو تا آرنج بالا تا کرده بود

و موهای لخت و تقریبا بلندش تا روی
پیشونیش ریخته بود..
به طور ناگهانی سرش و بلند کرد و نگاهم و غافلگیر کرد..
انقدر حرکتش یهویی بود که مثه بهت زده ها زل زده بودم

به چشماش.. به چشمای سیاهش..
به خودم اومدم و نگاهم و ازش برداشتم.. اوووف..
به گلدونی که گوشه اتاقش بود نگاه کردم که صداش رو شنیدم..
_ خب خانوم ..؟
_مراتب هستم.
_بله خانوم مراتب ، چه کمکی از دستم بر میاد ؟

 

رمان لذتی از جنس گناه با لینک مستقیم

 

این رمان ها را اگه نخوندی وب رمان بهت پیشنهاد میکنه:

دانلود رمان زن ناخواسته (۱ جلدی)با لینک مستقیم | برای اندروید ،آیفون،

 

دانلود رمان تو هنوز اینجایی نوشته safe9433 برای موبایل و کامپیوتر

https://webroman.ir/?p=4802
لینک کوتاه:
نظرات

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

ورود کاربران

کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " وب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!