وب رمان
رمان مه زده pdf

اطلاعات

رمان مه زده pdf

قسمتی از متن:

میان کوچه پس کوچه ها پیش میرفت

 

و میان مشتش،سوئیچش را میفشرد.

با هر بازدم ، کمی انگشتانش را شل میکرد

و با هر دم ، دوباره آنها را محکم مینمود.

نگاهش هیچ چیز را نمیدید

و گوش های هیچ آوایی را نمی شنیدند.

خون ، نه تنها جلوی چشمانش را ،

که گویی دور مغزش را هم گرفته

و آن را خفه کرده بود.

فقط باید یک جا می رفت و

دستش به یک نفر می رسید.

فقط او را در ذهن داشت

و فقط آدرس او را تکرار میکرد.

خانه اش را بلد بود…

بلد بود و صبر کرد تا قانون او را به

سزای عملش برساند اما او هم فرار میکرد..

او هم از قانون و مجازات میگریخت…

او هم تمام عمر میشد زخمِ روح و جانِ صدف…

لب هایش از هم فاصله گرفتند و از دهان

، نفس می کشید و صدای تنفسش

،در تمام وجودش میپیچید…

فقط یک کوچه…

رمان مه زده pdf

فقط یک کوچه مانده بود…

انتهای همان کوچه…

قبل از آنکه حتی از پیچ بپیچد و پا

به داخل کوچه بگذارد کسی

بازویش را گرفت و او را به دیوار چسباند.

تمام بدن نامدار منقبض شد و صدایی

خرناس مانند از گلو درآورد که صدای او را شنید:

_ میخوای چه غلطی کنی؟داری چه غلطی میکنی؟

؟
محمد بود اما این چیزی از حالت هیجانی

و تدافعی نامدار کم نکرد.

درست که از واکنش ها و دفاع او

خبر داشت و برای پیشگیری ،

دست نامدار را قفل کرده بود اما…

رمان مه زده pdf

https://webroman.ir/?p=1538
لینک کوتاه:
نظرات

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

ورود کاربران

کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " وب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!