وب رمان
رمان قصه ی لیلا pdf

اطلاعات

رمان قصه ی لیلا pdf

قصه_ی_لیلا

نویسنده: #فاطمه_اصغری

ژانر: #عاشقانه #اجتماعی #درام #واقعی

خلاصه:
ده سالم بود. داشتند آش پشت پایت را می‌پختند. با مامان آمده بودیم برای کمک. لباس سربازی به تن داشتی و کوله‌ای خاکی رنگ کنار پایت روی زمین بود.
یک پایت را روی پله‌ی پایین ایوان گذاشتی. داشتی بند پوتینت را محکم می‌کردی. من را که دیدی لبخند زدی. صاف ایستادی و کلاهت را برداشتی. موهای سیاهت را تراشیده بودی. خندیدی. خندیدم.
-کچل شدی سیا.
سرت را رو به عقب بردی. خنده‌ات وسعت و چال لپت عمق گرفت. لحظه‌ای در خنده‌ات گیر کردم. هنوز بچه بودم. آن روز نمی‌فهمیدم چه به سرم آمده است. فقط چال لپی که دوست داشتم عمیق‌تر شده بود، همین!
–  ورپریده! سیا نه، آقا سیاوش.
زندایی قربان قد و بالایت رفت: “ایشالا دومادیت قربونت برم.” عزیز رشته‌ها را داخل دیگ ریخت و کوثر، دختر دایی مرتضی با خجالت آش را تند و تند هم زد.

❌توجه: «با الهام از یک داستان واقعی»❌

https://webroman.ir/?p=800
لینک کوتاه:
نظرات

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

ورود کاربران

کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " وب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!