- نام رمان : #اسارت_خون
(#جلد_دوم #مجموعه #لامیا (#باکره)- ژانر: #عاشقانه #تخیلی #خون_آشامی #اروتیک #بزرگسال #صحنه_دار
- نویسنده : #دستینی_وست
#Destiny_West
خلاصه :
جینجر یه دختر عجیب و خجالتیهکه توی دبیرستان مورد آزارو اذیت قرار میگیره
مخصوصا توسط ترنتون لمبرت،قلدر دبیرستان.
ترنتون لمبرت یه پسر شرورو قلدره
که تمام دخترای دبیرستانو چشیده
و یه گذشته ی افتضاح داره
که حتی از یاداوریش نفرت داره
و گذشتَش باعث مشکلات خیلی بزرگی میشه…
جینجر و برادر دوقلوش،
جاناتان با نقشه سعی میکنن ترنتون رو ادب کنن
که نقشَشون با مشکلاتی مواجه میشه…
جینجر با برادرش ارتباطاتِ ذهنیِ عجیبی داره
که سعی میکنه از بقیه پنهانش کنه
ولی متوجه تغییرات ترسناکی
در برادرش میشه و با چیز بسیار عجیبی مواجه میشه…
در این بین ماجراهای پیچیدهو جذابی بین ترنتون و جینجر اتفاق میفته
که باعث میشه همه چیز حتی سخت تر از قبل بشه
و راز ها یکی پس از دیگری فاش بشه، راز هایی که ابدا قرار نیست زیبا باشه…
قسمتی از متن رمان اسارت خون:
در ذهنش آن صحنه ها را میدیدم
،کمی به خود پیچیدم ولی باید اینکار را میکردم .
یکبار برای همیشه باید مطمئن می شدم .
من صدایی شنیدم …
صدایی شبیه غرش و ناگهان گوشه ای پرت شدم
نمی دانم غرش چه چیزی بود
ولی بعد صدای سم ها آمد،
در تمام مدت چشمانم را بسته بودم
و پیوسته جیغ می کشیدم.
صدای فریاد ها را می شنیدم
هر چهار مرد کمک می خواستند.
صدای پاره شدن ها و شکسته شدن ها را می شنیدم
و وقتی دهانم را بستم ،
سرم را بالا آوردم و چشمانم را باز کردم ،
نفسم بند آمد.
رمان اسارت خون pdf
آن تصویر وحشیانه ای که دیدم
چیزی بود که باعث شد بدانم
که به مرگ خیلی نزدیک هستم روی زمین نشستم .
زانوهایم را روی سینه ام جمع کردم.
دستانم را دور پاهایم پیچیدم.
سرم را روی پاهایم گذاشتم
و به تصویر روبرو خیره شدم.
آنقدر وحشتناک بود که باید بالا می آوردم،
ولی این کار را نکردم.
حتی سعی نکردم فرار کنم.
فقط منتظر شدم تا نوبت به من برسد.
ولی آنها از کنارم می گذشتند
و کاری با من نداشتند
و همان لحظه بود که فهمیدم
آن خوک ها خود به خود رم نکرده
و وحشی نشده بودند.
آنها مثل یک گله حیوان وحشی بودند و….
این رمان ها را اگه نخوندی وب رمان بهت پیشنهاد میکنه: