وب رمان
دانلود رمان سجده صبر pdf |اثر مشکاتیان
  • نام: سجده صبر
  • ژانر: عاشقانه، مذهبی
  • نویسنده: مشکاتیان
  • ویراستار: وب رمان
  • تعداد صفحات: 474

دانلود رمان سجده صبر pdf |اثر مشکاتیان

 

اسم رمان : سجده صبر

نویسنده : مشکاتیان

ژانر : عاشقانه، مذهبی

تعداد صفحات : 474

“فاطمه که همیشه سجاده‌اش رو پهن می‌کرده و سهیل که دل‌باز و بی‌قرار بود، یه‌جوری عاشق هم میشن که آخرش به عقد هم درمیان. با این همه فرق سلیقه و رفتار، می‌خوان عشقشون رو زنده نگه دارن، ولی زندگی مشترک براشون حکم یه جنگ واقعی رو پیدا می‌کنه!”

خلاصه رمان :

خبری از سهیل نبود حدس می‌زد که رفته باشه سر کار معمولا روزایی که سهیل توی خونه بود و می‌خواست صبح بره سرکار، بلند می‌شد و براش صبحانه آماده می‌کرد، اما این دفعه دلش بدجور شکسته بود از بچگی یاد گرفته بود که همسرش مهمترین بخش زندگیشه، اما الان این بخش مهم…

دست و روشو شست و برای علی و ریحانه صبحانه آماده کرد، بعدم دست و رویی به سر خونه کشید. تلفنو برداشت و به خونه مادرش زنگ زد وقتی صدای گرم و سالخورده مادرش رو شنید انگار بغض فرو خوردش شکست،

آروم اشک می‌ریخت نه می‌تونست جواب سلام مادرش رو بده و نه دلش می اومد قطع کنه مادر فاطمه که سکوت دخترش رو دید با لحنی آروم گفت دخترم، فاطمه جان چی شد عزیزم؟ دلت گرفته؟ دلت تنگ شده؟ چی شده مادر؟

بگو دردتو به مادر فاطمه که نتونسته بود صدای لرزانش رو کنترل کنه گفت مادر جون دلم براتون تنگ شده خیلی زیاد. خیلی خیلی زیاد.الهی مادر به قربونت بره دلتنگی خصلت آدمیه، آدمی که هیچ وقت دلتنگ نشه باید به آدم بودنش شک کرد همین دلتنگی هم قشنگه نه؟

نه مادر نه دلم می‌خواد بیام پیشتون دلم می خواد نوازشم کنید دلم دست گرمتونو می‌خواد -خوب بیا عزیزکم دست گرم من آمادست چند روز از آقا سهیل اجازه بگیر و بیا اینجا پیشمون بمون بچه ها رو هم بیار،

هم حال و هوات عوض میشه هم دلتنگیت رفع میشه جونم-باشه مادر می‌خواستم ببینم این هفته خونه هستین که من بیام -آره دخترم هستیم بیا کی میای؟ آقا سهیلم میاد؟-همین امروز میایم نه سهیل نمیاد، من و بچه ها میایم.-باشه شام درست می‌کنم به آقا سهیلم سلام برسون.- چشم،

بعد از خداحافظی از مادر تلفن رو برداشت و به سهیل زنگ زد نمی خواست بدون اطلاعش بره می‌دونست ممکنه نذاره یا خیلی ناراحت بشه اما برای آینده زندگی خودش و بچه ها هم که بود باید به سهیل تلنگری میزد. بعد از چند بوق کوتاه سهیل گوشی رو برداشت…

– جانم؟-سلام-سلام عزیزم.صداش خیلی خسته بود خسته و کلافه اون نفوذ و جذابیت همیشگی رو نداشت، فاطمه گفت:-می‌خواستم بهت بگم که با علی و ریحانه داریم می‌ریم خونه مامان-کی؟-چند ساعت دیگه حرکت میکنی.-چرا می خواین برین؟

خلاصه کتاب
"فاطمه که همیشه سجاده‌اش رو پهن می‌کرده و سهیل که دل‌باز و بی‌قرار بود، یه‌جوری عاشق هم میشن که آخرش به عقد هم درمیان. با این همه فرق سلیقه و رفتار، می‌خوان عشقشون رو زنده نگه دارن، ولی زندگی مشترک براشون حکم یه جنگ واقعی رو پیدا می‌کنه!"
خرید کتاب
45,000 تومان
https://webroman.ir/?p=6097
لینک کوتاه:
دیگر آثار
    نظرات

    نام (الزامی)

    ایمیل (الزامی)

    وبسایت

    ورود کاربران

    کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " وب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!