«یک قلب شکسته، یک زندگی بی.هدف، و رنجی که هرگز پایان نمییابد...او دختری است که دنیا به او خیانت کرده؛ نه با یک بار، که بارها و بارها. از عشق رانده شده، از آدمهای اطرافش زخم خورده، و حالا فقط یک پوستهی خالی است که با لبخندی مصنوعی از کنار همه میگذرد. اما یک نفر، فقط یک نفر، جرأت میکند وارد این زندگی پر از درد شود. کسی که میداند نجات او خطرناک است، اما باز هم قدم پیش میگذارد. آیا این ناجی میتواند بارانی از نور باشد بر زندگی تاریک او؟ یا اینکه این بار هم تقدیر، قلبش را میشکند؟»