خلاصه:
پرسفون دومین دخترِ قدرتمندترین زن شهر، مدتهای زیادی رو برای فرار از شهر و زندگی اجباری و کسالتبارش تلاش کرده و حالا که در یه قدمی آزادیش قرار داره، توسط توطئهی مادرش در یک عمل انجام شده قرار میگیره و در بزرگترین مهمانی سال و حضور تمام بزرگان شهر، به نامزدی حاکم بزرگ، قاتل و پیر شهر، درمیاد. اما پرسفون همون شب فرار میکنه و حتی مرگ رو به این حقارت ترجیح میده. ولی سرانجام فرارش به ربوده شدن توسط بزرگترین دشمن این حاکم میانجامه. مردی بسیار خطرناک که سالهاست افسانهای بیش بوده و بردن اسمش برای وحشتکردن کافیه. اما پرسفون ترس و حتی مردن زیر دستهای الههی مرگ رو به برگشت به آغوش حاکم ترجیح میده.