وب رمان
دانلود رمان یمناربا pdf |اثر فاطمه خرمیان
  • نام: یمناربا
  • ژانر: عاشقانه، اجتماعی، روانشناسی
  • نویسنده: فاطمه خرمیان
  • ویراستار: وب رمان
  • تعداد صفحات: 555

دانلود رمان یمناربا pdf |اثر فاطمه خرمیان

 

اسم رمان : یمناربا

نویسنده : فاطمه خرمیان

ژانر : عاشقانه، اجتماعی، روانشناسی

تعداد صفحات : 555

داستان درمورد دختری دبیرستانی به اسم یُمنا ست که توسط راننده سرویس مدرسه اش رُبوده میشه و موزد اذیت و آزار قرار میگیره….

حالا یُمنای قصه ی ما،تو اوج سرخوشی های نوجوانی ،درگیرِمسائل مردی میشه که نه تنها ازش دل خوشی نداره بلکه ازش متنفره…

خلاصه رمان :

اتاق من و حُسنا( خواهرم )دیوار به دیوار بود.دوتا اتاق دوازده متری.هیچ وسیله ی خارق العاده
ای تو اتاق هامون نداشتیم.دوتا اتاقی که مورد پسند دوتا دختر هفده ساله و چهارده ساله
است.با دیزاین کامال معمولی ولی باسلیقه.
از اتاق که خارج می شدی روبه روت یه راه رو سه متری وجود داشت با دیوارای ال مانند.
یک سمت ال اتاق منو حسنا بود و سمت دیگه، اتاق مامان و بابا.
که خوشبختانه تو این مورد شانس با من یار بود چون دیوار مشترک اتاق مامان وبابا، با اتاق
حسنا یکی می شد.
بعد از خروج از راهرو سالن هفتاد متری خونه مشخص بود.
صدای حسنا توجه ام رو جلب کرد: چندشنبه می شه؟
مامان:چهارشنبه.
بابا:پس طاهره(خطاب به مامانم)لیست چیز ه ایی که لازم داری رو بنویس تا بخرم.
مهلت ندادم مامان جوابش رو بده.چون تقریبا می دونستم موضوع بحثشون چیه ؟ چندروز دیگه
یعنی نوزدهم تولدم بود.
در حال حرکت،کش و قوسی به بدنم دادم و گفتم: خسته شدم.
نگاه هرسه نفر به سمتم چرخید.
مامان:تازه هفته دومه،خجالت بکش.
حسنا درحالی که پرتقالش روپوست می کند دنباله ی حرف مامان روگرفت:تازه از امسال باید
بشینی بخونی واسه کنکور.آبجی دوستم کنکوریه از پارسال داره می خونه.چقدر بهت گفتم
تابستون شروع کن.
دندون قروچه ای کردم و با ناله گفتم:حالا می شه شما بدبختی های من رو یادم نندازی؟

نیشخندی به حرفم زدو ادامه داد:می دونی که روزم شب نمی شه.
همینطور که از کنارش رد می شدم پرتقال حاضر و آماده رو ازش گرفتم و نشستم کنار بابا.
حسنا خواست حرف بزنه که زود گفتم:یه کلمه حرف بزنی سیم مودم رو قایم می کنم.
ساکت سرجاش نشست.
وقتی زور بالای سر ش بود دختر خوبی می شد.
با لبخند بدجنسی گفتم:بالاخره بزرگتری گفتن کوچکتری گفتن.
پشت پلکی نازک کرد ولی جوابی نداد و مشغول پوست کندن پرتقال دوم شد.
بحث مامان و بابا حول کار بابا می چرخید.در رابطه با کسری بودجه ی فرهگیان و دیرکرد
حقوق ها.
باباحمید معلم ابتدایی بود و مامانم خانه دار.
زندگیمون از این زندگی ه ای مرفه بی درد نبود ولی دستمون به دهنمون می رسید.
حقوق بابا بعلاوه ی اجاره مغازه ای که تو خیابون شوش داشتیم که ارثیه ی بابام از پدر بزرگ
خدابیامرزم بود،باعث می شد دخل و خرجمون باهم بخونه. خدارو شکر.
منتظر موندم حرفاشون تموم بشه.تا حرف ثبت نام کلاس زبان رو پیش بکشم.
مدتی بود زبان می خوندم و حدودا یکسال دیگه تافل می گرفتم.
با پری هماهنگ کرده بودم.اولش هی نق می زد.
نمی خواست ادامه بده،می گفت می خواد امسال همه تمرکزش رو بگ ذاره برای کنکور ولی به
زور راضیش کردم.
اگر فقط یک درصد از ماجرایی که در انتظارم بود، اطلاع داشتم. محال بود زبان رو ادامه بدم.

خلاصه کتاب
داستان درمورد دختری دبیرستانی به اسم یُمنا ست که توسط راننده سرویس مدرسه اش رُبوده میشه و موزد اذیت و آزار قرار میگیره....حالا یُمنای قصه ی ما،تو اوج سرخوشی های نوجوانی ،درگیرِمسائل مردی میشه که نه تنها ازش دل خوشی نداره بلکه ازش متنفره...
خرید کتاب
45,000 تومان
https://webroman.ir/?p=6450
لینک کوتاه:
برچسب ها
دیگر آثار
    نظرات

    نام (الزامی)

    ایمیل (الزامی)

    وبسایت

    ورود کاربران

    کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " وب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!