وب رمان
دانلود رمان پسر عمه pdf |اثر انلی
  • نام: پسر عمه
  • ژانر: عاشقانه، بزرگسال، اروتیک
  • نویسنده: انلی
  • ویراستار: وب رمان
  • تعداد صفحات: 131

دانلود رمان پسر عمه pdf |اثر انلی

 

اسم رمان : پسر عمه

نویسنده : انلی

ژانر : عاشقانه، بزرگسال، اروتیک

تعداد صفحات : 131

درباره ی دختری که عاشق پسر عمه ی خودش میشه و ازش حامله میشه و قصد داره که بچه رو سقط کنه ولی اتفاقاتی میوفته که …..

خلاصه رمان :

وای دیگه از دستش کلافه بودم امشب قرار بود بریم خونه باغ عمه ام اون پسر اشغالش هم بود یجورایی ازش خوشم
نمیومد البته اون از من متنفره بود حتی راضیه که بمیرم حدود چند سال ازم بزرگ تره و اون ۲۶ سالشه و من ۱۸ شاید
پسر خوبی باشه بچه ی با ادبیه و از حق نگذریم خوشگله ولی ازش متنفرم فک کنم اون زیاد از دختر های قرتی خوشش
نیاد پس امشب یه آرایش سکسی میکنم و بزار بترکه به اون چه زندگی خودمه
چون هوا سرد بود به کاپشن کوتاه رنگ قرمز پوشیدم و یه کراپ رنگ سفید و شلوار لگ و یه جوراب سفید ساق بلند
روش آرایشم هم با یه رژلب قرمز تکمیل کردم و موهام رو هم بالاسرم بستم با اون خط چشم و موهام چشمام کشیده
تر و خفن تر شده بود تصمیم گرفتم برم پان ولی قبلش با عطر دوش گرفتم
رفتم پان مامان اینا همه منتظر من بودن بابام گف دخترم بیا دیگه منتظریم بهتر نبود یه لباس مناسب تر میپوشیدی
گفتم نه بابا من راضی ام از تیپم و سرشو تکون داد رفت خیلی به تیپم گیر نمیداد چون اون عمه و شوهر از خود راضیش
مذهبی بودن بخاطر اون میگفت
سوار شدیم و بعد حدود ۱ ساعت رسیدیم خونشون بزرگ بود و باصفا وارد خونه شدیم و با همه سلام و علیک کردیم
رسیدم به اردلان با اون قد بلند و هیکل سکسی نمیشد چشم ازش برداشت مخصوص تو اون تیپ کلاسیک محشر بود
اون لحظه دلم میخواد لخت رو خودم حسش کنم خاک تو سری به خودم گفتم و دوباره مشغول سلام و علیک شدم
رسیدم به اردلان و بهش سلام دادم
من : سلام پسر عمه
یه نگاه بدی حواله ی تیپم کرد و بعد توی چشمام نگاه کرد و نگاهش رو روی لبای قرمزم حس میکردم و بعد یچی زیر
لبی گفت و از کنارم رد شد دیونه بود پسره ی احمق
همه دور هم نشسته بودیم که عمه صدام کرد
رفتم گفتم جانم
عمه : بیا این چایی هارو ببر دورت بگردم من کمرم درد میکنه
من : ای به روی چشم
کاپشنم رو در اوردم که زیرش فقط کراپ سفید آستین بلند بافتم تنم بود که بدجور تو هیکلم خودی نشون میداد از
دستش گرفتم و به همه تعارف کردم زیر چشمی میدیدم اردالن به هیکلم نگاه میکنه ولی به روی خودم نمیاوردم به اون
که رسیدم بیشتر خم شدم که هواسم نبود که چاک سینه هام تو دیدش قرار میگیره یه لحظه با رد نگاهش متوجه شدم
که خودمو بالا کشیدم که با حرکتم به خودش اومد و چایی رو برداشت جوری که کسی صداشو نشنوه گفت
اردالن : انا لباس بهتر نداشتی بپوشی ؟
من : والا به این قشنگی تو کاریت نباشه چایت رو بردار
با اون ابرو های خوشگلش اخم کرد بهم و چایی رو برداشت و تشکر کرد رفتم سینی رو گزاشتم پیش عمه و برگشتم توی
هال پیش بابا اینا که حرف زدن و تا شب اردلان با اون نگاهش منو خورد مثل همیشه اخمو نگاه میکرد به همه پسره ی
بیریخت انگار از دماغ فیل افتاده ایششش
آخر شب بود که عمه اسرار کرد چند روز پیششون بمونم منم از خدا خواسته قبول کردم
عمه : اردلان مادر اتاق آنا رو بهش نشون بده
اردالن : پوففف باشه مادر
بابا اینا رفته بودن و منم دنبال اردالن رفتم به بالا رسیدیم اتاق رو نشون داد داشتم اتاق رو نگاه میکرد که درو بست و
اومد سمتم
من : چیکار میکنی
اردلان : بچه قصدت هرچی هست ب پر و پای من نپیچ که خوشم نمیاد با اون مغز مث فندوقت هم زیاد فک نکن به
نتیجه ی نمیرسی
من : گمشو بابا چی با خودت فکر کردی عنتر عاشق چشم و ابروتم مگه گمشو بیرون مرتیکه ی سادیسمی
فکم رو تو دستش گرفت اردلان : حد و حدودت رو بدون تا نشونت ندادم
من : مثلن نشون بده ببینم میخوای چیکار کنی
از چشماش انگار میخواست آتیش بزنه بیرون یهو کوبید تو دهنم و من هنگ کرده بودم گف زبونتو کوتاه کن تا
کوتاهش نکردم و رفت از اتاق بیرون هنوز تو شوک کارش بودم که عمه اومد
عمه : عمه جان راحت باش خونه خودته دورت بگردم چیزی خواستی صدام کن
تشکر کردم و خوابیدم لبم یکم باد کرده بود و گوشش خونی بود ولی خداروشکر عمه متوجه نشد
پسره ی دیونه وایسا بالیی به سرت بیارم عنتر
از شدت حرص نمیدونم کی خوابم برد بلند شدم و دست صورتم رو شستم و لباس پوشیدم نرسیده به پان بودم که
عمه : آنا دخترم اردلان هم صدا کن
چشمی گفتم و رفتم سمت اتاقش
در زدم کسی جواب نداد رفتم داخل صدای شرشر آب میومد معلوم بود حمومه اومدم که برم بیرون یهو اومد بیرون
با یه حوله دور کمرش و یه حوله تو دستش داشت موهاش رو خشک میکرد هنگ کرده بهم نگاه میکرد
اوفففف چه چیزی بود این تخم صگگگ عجب هیکلی داشت ما ندیده بودیم شیش تیکههه اوففف تمیززز اصن بدنش
با اون رنگ برنز برق میزد

خلاصه کتاب
درباره ی دختری که عاشق پسر عمه ی خودش میشه و ازش حامله میشه و قصد داره که بچه رو سقط کنه ولی اتفاقاتی میوفته که .....
خرید کتاب
45,000 تومان
https://webroman.ir/?p=6411
لینک کوتاه:
برچسب ها
دیگر آثار
    نظرات

    نام (الزامی)

    ایمیل (الزامی)

    وبسایت

    ورود کاربران

    کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " وب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!