وب رمان
دانلود رمان حکومت‌ یک پادشاهی pdf |اثر رینا کنت
  • نام: حکومت‌ یک پادشاهی
  • ژانر: دارک رومنس
  • نویسنده: رینا کنت
  • ویراستار: وب رمان
  • تعداد صفحات: 64

دانلود رمان حکومت‌ یک پادشاهی pdf |اثر رینا کنت

 

اسم رمان : حکومت‌ یک پادشاهی (جلد اول) [مجموعه دوئت پادشاهی]

نویسنده : رینا کنت

ژانر : دارک رومنس

تعداد صفحات : 64

قلمرو من، قانونای من.
اسمم جاناتان کینگه.
همه میگن بی‌رحمم، خشنم و بی‌احساس.
راست میگن.
قدرت برای من مثل یه بازی شطرنجه و آدما مهره‌های منن.
شاید از بیرون یه جنتلمن شیک به نظر بیام، ولی واقعیت اینه که من ضدقهرمان این قصه‌ام.
هرکی بخواد جلوم وایسه، آخرش باید زانو بزنه.
از جمله اون…

خلاصه رمان :

آدمایی که بعد از باخت سرشونو میندازن پایین هیچ وقت نمی فهمن چطور باید قدرت رو از گلو بقاپن. نمیدونن چطور دشمناشونو بندازن زمین که دیگه هیچوقت نتونن بلند شن قدرت یعنی هیچ وقت نبازی، یعنی برد پشت برد تا جایی که باختن واست بشه یه چیز غریبه قدرت یعنی تو شطرنج اول تو حرکت کنی، تا حریفت همیشه دنبال تو بدوئه، نه برعکس.

من لم میدم رو صندلی تو دفترِ خونم، یه لیوان کنیاک دستمه. دوستم، ایتن، از تو لپتاپ زُل زده بهم. شونه هاش زیر کت وشلوار شیکش یه کم سفت شدن، ابروهای بلوطیش رو چشمای آبی یخیش کشیده شدن. با دندون قروچه ای میگه: «خوب بازی کردی، جاناتان یه جرعه از نوشیدنیش میخوره منم یه لبخند کج تحویلش میدم «له کردنت همیشه حال میده، ایتن.»

«فکر نکن چون این مناقصه رو بردی، منو نابود کردی. دفعه بعد من می برم.»

«آره، تو دلت به همین خوش باش.» من و ایتن از روزای دانشگاه رفیقیم اگه بپرسی چطور به هم نزدیک شدیم نمیتونم دقیق بگم کی و کجا. فقط میدونم یه جورایی مثل همیم همون رقابتمون همون زور بازو حتی از یه مدل زنام خوشمون میاد.

برا همینم با زنامون ازدواج کردیم. البته برا من، این فقط یکی از دلایله.

رفاقتمون با ایتن یه جورایی از رقابت شروع شد، چون همدیگرو خوب می فهمیدیم. ولی حالا شده یه رقابت جدی هیچ کدوممون دوست نداریم ببازیم و هیچ وقت کوتاه نمیایم که مطمئن شیم نمیبازیم.

ایتن لیوانشو به سمتم تکون میده: «بیا بیرمینگام. یه میز پوکر راه میندازم.»

«بیخیال.»

«چی؟ نمیخوای ببری؟»

«من فقط وقتی شرط میبندم که مطمئنم میبرم.» از کی انقدر کسل کننده شدی، جان؟» «از وقتی شروع کردم تو بازیات خوردت کنم.» «گور بابات!»

اون سگ دست ،آموزت اگنس، کجاست؟» وانمود میکنم پشتشو نگاه می کنم. «امروز نوبت دامپزشکیش بود؟»

ایتن یه آه بلند میکشه و لیوان ویسکیشو با حالِ به هم زده میذاره رو میز برای هزارمین بار، بهش نگو سگ وگرنه دیگه مودب بازی نمیکنم.»

دقیقاً برا همینه که بهش میگم سگ! ایتن بدش میاد کسی به دوست ،بچگیش ،اگنس گیر بده. از دانشگاه که باهم بودیم، فقط وقتایی قاطی میکنه که موضوع به خانوادش یا اگنس ربط داشته باشه.

صدای باز شدن در از اون ور میاد. بعدش اگنس با یه دختر بچه با موهای بافته شده بلوند میاد تو. دختره داد میزنه: «بابا!»

ایتن بلند میشه و بچه رو از دست اگنس میگیره، یه لبخند گنده رو صورتش میشینه «پرنسسم امروز چطوره؟» السا، دختر ایتن یه بسته شکلات قرمز تکون میده و میگه اگنس برام مالته زرز خریده!» ایتن به اگنس نگاه میکنه و بعد به دختر پنج سالهش میگه: «نباید انقدر شکلات بخوری، دندونات خراب میشن.»

اگنس یواش به السا میگه: «قرار بود راز ما باشه، السا.»

خلاصه کتاب
قلمرو من، قانونای من.اسمم جاناتان کینگه.همه میگن بی‌رحمم، خشنم و بی‌احساس.راست میگن.قدرت برای من مثل یه بازی شطرنجه و آدما مهره‌های منن.شاید از بیرون یه جنتلمن شیک به نظر بیام، ولی واقعیت اینه که من ضدقهرمان این قصه‌ام.هرکی بخواد جلوم وایسه، آخرش باید زانو بزنه.از جمله اون…
خرید کتاب
45,000 تومان
https://webroman.ir/?p=6370
لینک کوتاه:
برچسب ها
دیگر آثار
    نظرات

    نام (الزامی)

    ایمیل (الزامی)

    وبسایت

    ورود کاربران

    کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " وب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!