وب رمان
رمان طوفان تاریکی نوشته ldkh دانلود با لینک مستقیم

رمان طوفان تاریکی نوشته ldkh دانلود با لینک مستقیم

خلاصه رمان:

همه‌ چیز در سیاهی و خاموشی غوطه‌ور است که با آمدن شخصی مرموز، جرقه‌ی انتقام زده می‌شود.
آتش دوباره به پا می‌شود و طوفان درست می‌کند.
زاده‌ی تاریکی برمی‌گردد با آتش انتقامی که در سینه دارد و طوفانی که در راه است.
طوفانی از جنس تاریکی!
قسمتی از رمان طوفان تاریکی
به طرف ماشین رفتم.
در رو سریع باز کردم و سوارش شدم.
چشم‌هام رو از فشار خستگی بستم و سرم رو به صندلی تکیه دادم و نفس عمیقی کشیدم.
تموم تنم خستگی رو فریاد می‌زد و سوزش چشم‌هام اثباتش می‌کرد.
انگشت‌هام رو روی چشم‌های بسته‌ شده‌ام گذاشتم و فشار خفیفی بهشون وارد کردم که کمی درد گرفتند.
«لعنتی» زیر لب زمزمه کردم و کاپشنم رو از تنم بیرون آوردم. برخلاف بیرون که قصد داشت ازم یه آدم‌برفی درست کنه، داخل ماشین خیلی گرم و طاقت‌ فرسا بود.

کاپشن رو روی صندلی کنارم انداختم اما با به یاد آوردن دو جفت چشم آبی معصوم دوباره دست دراز کردم و کاپشن رو توی مشتم گرفتم و به عقب پرتش کردم.
کمی تو جای خودم تکون خوردم.
سیستم گرم‌ کننده‌ی ماشین رو روشن کردم و دریچه رو رو به صورت خودم تنظیم کردم.
گرمایی که با ملایمت مثل یه نسیم به صورتم می‌خورد، حس لذت‌ بخشی بهم می‌داد انگار خستگی تنم رو مثل یه برف آب می‌کرد و جونی دوباره بهم می‌بخشید.
توی خلسه‌ی شیرینی فرو رفته‌ بودم و کم مونده بود که خوابم ببره که با صدای تق‌تق شیشه، چشم‌هام رو باز کردم و سرم رو برگردوندم.
شیشه رو پایین دادم که چشم‌ هام روی صورت سفید و…

https://webroman.ir/?p=3535
لینک کوتاه:
نظرات

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

ورود کاربران

کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " وب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!