یک درد به قدمت ۷ سال . یک عذاب به درازای یک عمر . گذشته تلخ آینده رو میگیره و تنها کاری که میشه انجام داد ، نگاه کردن به خالی شدن شیشه عمره . یک تلنگر کافیه تا دست از گذشته بکشی ، اما وقتی کسی از اون خبر نداره ، پس چجوری زندگیت رو بسازی ؟ رها یه دختر ناراحته که رابطه خوبی با مردها نداره ، اونم فقط و فقط برای اتفاقی که در سن ۱۵ سالگی براش افتاده . اما الان بزرگ شده و تصمیم گرفته بعد از چندسال به خونه پدرش در لندن بره ، همون شب باید تعریف کنه چه اتفاقی براش افتاده