نام : زندگی خصوصی یک زن pdf
نویسنده : #زینب_ایلخانی
ژانر : #عاشقانه #ولقعی
خلاصه :
چرا دلم می خواست احمق باشم! یه احمق بیست و اندى ساله! یه احمق که می خواد حماقت خودش رو پشت هزارتا دلیل مسخره قایم کنه! خط خودش بود! هنوزم وقتى اشعار استاد ابتهاج رو می خوندم نا خودآگاه صداى امیرحسین توى گوشم می پیچید! اصلا کى جز اون منو ارغوان صدا می کرد؟ اینجا قرار بود خونمون باشه! وقتى داشت به آقابزرگم می گفت:حاج عمو اینجا حیفه بیفته دست بساز بفروش. یکم پولم کمه، اما جور میکنم تا ته سال
چه قندى توی دلم می سابیدن! یواشکى نگاهش کردم. چشم تو چشم شدیم. از ترس اینکه کسى نفهمه بینمون چه خبره سریع سرش رو پایین انداخت. خنده ام گرفته بود. آروم توی گوش مرجان گفتم: حتما داره توى دلش استغفار می کنه … اینجا قرار بود خونمون باشه … پول رو سر سال آورد … آقام گفت بریم محضر قولنامه بنویسیم تا وقتى مدارک واسه سند زدن آماده شه … با همون شرم همیشگی اش دست گذاشت روى شونه پیرمرد و گفت: شما نَفَست واسه ما حجته
اون نمی دونست نفس آقام دیگه خیلى قرار نیست بیاد و بره … کى می دونست بعد آقام، پسرش اون طورى حجت باباش رو زیر پا میذاره و میزنه زیر همه قول و قرارها … از دیشب که از مامانم شنیدم داییم حکم تخریب خونه رو گرفته یه بار دیگه مردم! نترس! مردن واسم عادى شده … از روزى که بهت گفتم تو برى می میرم اما باز رفتى و گفتى موندن دیگه صلاح نیست، من صلاح رو توى مردن دیدم …