وب رمان
رمان دهلیز pdf

اطلاعات

رمان دهلیز pdf

نام  : رمان دهلیز pdf

نویسنده : #سمیرا_ایرتوند

ژانر : #عاشقانه #طنز

خلاصه :

خمیازه ای کشید و دست برد و پنجره را باز کرد . باد خنکی میان موهایش پیچید . نگاهش دور تا دور حیاط خانه چرخید . حیاط خانه مثل همیشه تمیز بود و نم روی موزاییک های کف نشان میداد تازه شسته شده . شیلنگ آب مرتب و جمع شده پشت شیرآب قرار داشت و جارو خاک اندازی چسبیده به دیوار بود . با غچه ی کوچک حیاط مثل همیشه سبز بود و عطر ریحان و نعنایش هم از همین فاصله به مشام می رسید . با دیدن چهارپایه ی نزدیک درخت شاه توت حدس زد نیما باز هم نتوانسته به وسوسه ی چیدن شاه توت های رسیده غلبه کند . پرشوق لبخندی زد و از همانجا فریاد زد : سلام به اهل خانواده . چه روز خوبیه . چه جمعه ی قشنگیه .
-الان دقیقاً حس کرم رادیوو روشنه و آبجی ما گوینده ش…

در حالیکه خنده ش گرفته بود سرش به سمت صاحب صدا چرخید . حدسش درست بود نیما وسط درخت نشسته و سطلی توی دست داشت ، با نیشی باز گفت : میخوام بهتون اول صبحی انرژی بدم، بد میکنم ؟
-صبح توام بخیر دختر بابا . زود بیا تا این چایا سرد نشده صبحونه تو بخور.
صدای پدرش مطمئنا اول صبحش را قشنگتر میکرد . در سلام کردن به پدر و مادرش پیش دستی کرد و به گرمی جواب گرفت . پنجره ی اتاق را نیمه باز گذاشت و به سمت حیاط رفت . این دور همی قرار تمام جمعه هایشان بود . جمعه هایی که پدر سرکار نمیرفت و نیما مدرسه نداشت. سیروس در حالیکه سینی چایی را به سمت همسرش اعظم میگرفت روی تخت چوبی گوشه ی حیاط نشست و رو کرد سمت نیما: تمام شاه توتای اون درخت و کندی دیگه چیزی نمونده بیا پایین.

دوتا رمان به این اسم هست که این یکی فروشیه

 

https://webroman.ir/?p=1413
لینک کوتاه:
نظرات

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

ورود کاربران

کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " وب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!