- رمان: #وارونگی
- نویسنده: #ه_ن
- ژانر: #عاشقانه #اروتیک #بزرگسال
خلاصه:
کمند دختری هست که شغلش طراحی لباس، در روز با صدتا آدم مختلف سر و کله میزنه اما بین همه این آدم حسام اعتمادیان مردی فوق العاده با نفوذ عاشق کمند قصه ی ما میشه جوری که کمند رو میدزده و…
با صدای ماشین پشتیم به خودم اومدم و راه افتادم سمت مزون جایی که همه
ی این سالها هم براش زیاد تلاش کردم و هم شده بود عشق زندگیم.
من کمند مردان،زمانی که هیجده سالم بود باکلی امید و آرزو رفتم ایتالیا که یه
روز بگردم ایران،مزون و برند خودمو داشته باشم.
رمان وارونگی
الان بیست و چهارسالمه و طراح لباس خیلی از آدمای سرشناس و معروفم.
مامانم همیشه دوست داشت برم خارج و همونجا موندگارشم ولی بابا همیشه دلش
میخواست بچه هاش پیشش باشن
برادرم آرادهشت سال از من بزرگتره اون همه چیزش مثل مامانه اما من خود بابام
کمتر کسی عصبانیتشو دیده.
. . رمان وارونگی
خوب جای پارک همیشگیمو برام نگه داشتن ولی باید سه ساعت کلنجار برم تا بتون
بزنم
تقریبا با تمام دخترایی که برام کار میکنن دوستانه رفتار میکنم از نظر من
این قانون طلایی کار،هرچقدر دوستانه رفتار کنی بیشتر برات از دل و جون
مایه میذارن.
رمان وارونگی
:سلام به بچه های گلم خسته نباشین.
دخترا:سلام کمند جون شما هم خسته نباشین.
پریسا:سلام سلام میبینم با تازه واردا اُخت شدی دیگه ما رو تحویل نمیگیری!
:حرف بیخود نزن بیا بالا کارت دارم
این رمان ها را اگه نخوندی وب رمان بهت پیشنهاد میکنه:
دانلود رایگان رمان بچه بسیجی ( ۱ جلد کامل ) | برای اندروید ،آیفون،pdf