اسم رمان : کد معکوس
نویسنده : Dina
ژانر : معمایی، جنایی، علمی تخیلی، روانشناختی
تعداد صفحات : 172
با حماقت خود وارد میشوید، در بازی من!
به اجبار جلو خواهید برد، معماها را پس از معمای دیگر.
بعد از هر قربانی معما سادهتر خواهد شد.
میتوانید به اختیار خود یا تسلیم شوید یا پیروز میدان باشید.
البته؛ اگر کد را در کد معکوس حدس بزنید…
خلاصه رمان :
دیدن دستهای قطع شده در قفسه روبهرویشان، هر سه نفر را به سکوت فراخواند.
– اینجا خونه یِ همون قاتل مشهور نیست؟
رایدر سوالش را آنقدر با خونسردی میپرسد که انگار صحنهی روبهرویش چیزی غیر از
یک شوخی نیست.
چراغقوه را درون اتاق میچرخاند، دور تا دورِ دیوارهایِ اتاق، همانند دیوار راهرو هایی که
از آن عبور کردند، پر از اشکالها و حروف عجیبغریب با رنگ قرمز است.
شاید هم خون!
کف دستهای کوچکی به رنگ قرمز بر روی زمین و همچنین خطوط بیمعنی زیادی بر
روی سقف وجود دارد و تنها اطلاعاتی که رایدر ازش میداند این است که آنها چیزی
جز علامت های شیطان پرستی نیستند.
آویزان بودنِ عروسک هایی از نخ وسط اتاق آخرین چیز عجیبی است که می شود در آن
زیرزمینِ پر از رمز و راز دید.
وقتی اتاق را کندوکاو میکند، چراغ قوه اش را دست کایرویی میدهد که مثل عادت
همیشگی اش گوشه یِ کنار ناخنش را م یخراشد و خودش کمی به قفسه شیشه ها
نزدیکتر میشود .
دستهایی که داخل شیشه ها میبیند از آرنج بچه ها قطع شده اند و در محلول خاصی
نگهداری میشوند . چیزی که برایش خیلی عجیب جلوه می داد، برعکس بودن تمام وسایل
داخل خانه به خصوص زیر زمین است.
تمام شیشه ها به صورت معکوس با سر بر روی قفسه ها چیده شدهاند، دستش را به سمت
یکی از شیشه ها میبرد و آن را در دستانش میگیرد. شیشه را به جهت مخالف می چرخاند
و نوشته ای که بر روی در آن حکاکی شده بود را زمزمه میکند.
– فرسوده .
خواست شش شیشه یِ دیگر را نیز برگرداند که با صدای راشل متعجب به دختر نگاه
میکند.
– هی بچه ها اینجا رو ببینید.
دفترچهای به رنگ آبی کهربایی با اثر انگشتهای قرمز بر روی جلدش را در دستان راشل
میبیند، دختر خاک رویش را کمی می تکاند و صفحه اول را ورق می زند و شروع به
خواندن میکند.
– یک اشتباه ویران میکند تمام آنچه که ساختهاید را، همیشه واقعیت در صورت مسئله
نیست، بلکه دقیقا در فرمولی زنجیر مانند است.
راشل بعد از خواندن صفحه اول به رایدر نگاه میکند و هردویشان لبخندی میزنند. دختر
با هیجانی که در صدایش مشهود است، رو به رایدر میگوید :
– این همه معما در یک مکان زیادهروی نیست؟
رایدر شیشه را در قفسه میگذارد و به دختر نزدیک میشود و دفترچه را از دستانش
میگیرد. جنس جلدش همانند مخمل نرم است. چندین ورق از آن را سرسری نگاهی
اجمالی میاندازد و دفتر را به راشل برمیگرداند.
دختر نیز دفترچه را در کوله پشتیاش می گذارد و خطاب به رایدر میگوید:
– فکر نکنم چیز دیگه ای مونده باشه، بریم بیرون اتاق های دیگه رو هم بگردیم؟
رایدر با سر حرفش را تایید میکند و هردو به سمت کایرو که همانند عصای قورت داده
ایستاده است، برمیگردند.