- رمان : #ملحفه خونی
- ژانر : #عاشقانه #بزرگسال# اروتیک
- نویسنده : #دنیز
خلاصه رمان ملحفه خونی:
نیلا دختری که تو عالم مستی و به خاطر خیانت
دوست پسرش، یه شب توی اتاق هتل همخواب
مردی میشه که نمیشناسه و چیزی واسش نمی مونه
جز یهَ ملَحفه خونی و فرزندی در بطن بدون پدر اما
بعد ها به صورت اتفاقی. .. .
قسمتی از رمان ملحفه خونی:
مامان هم بغض کرده نگاهم کرد
که پرستار بچه رو با لبخند بغلم داد به
صورت قشنگش خیره شدم
و دستی روی ابروهای بورش کشیدم:
جونم مامان، پسر خوشگل من.
با رفتن پرستار با اشک به مامان نگاه کردم و نالیدم :
مامان من بچمو نمی دم به کسی، مامان بخدا دلم نمیاد!
مامان هم دست کمی از من نداشت
دستی به چشم هاش کشید و نگاهم کرد:
می دونم نیلا ولی چاره ی دیگه ای هم داریم؟
چی کار می خوای بکنی؟ بی پدر بزرگش کنی؟
بچه رو به خودم نزدیک تر کردم
و بوش روی توی مشامم کشیدم:
نمی دونم مامان، برام هیچی مهم نیست،
نه حرف مردم نه چیز دیگه ای من
فقط می خوام بچم پیش خودم باشه.
مامان هم انگار نرم شده بود
و با من هم فکر بود که حرفی نزد و ساکت به ما
نگاه کرد.
ولی من نمی تونستم این بچه رو بی پدر بزرگ کنم،
باید طاهارو پیدا می کردم
و بهش خبر می دادم،
امیدوار بودم که هنوز هم روی حرفش باشه.
با لبخند به بچه نگاه کردم و اروم گفتم:
آمین، اسمتو می ذارم آمین.
تو قراره آمین تموم دعاهای من بشی.
این رمان ها را اگه نخوندی وب رمان بهت پیشنهاد میکنه: