- رمان #آسمان شب
- جلد اول
- نویسنده: #ناشناس_بی_احساس
- ژانر: #bdsm #فوق_صحنه_دار#بزرگسال# عاشقانه
خلاصه رمان آسمان شب جلد اول:
راجب دختری هست که از کار سخت بیمارستان انصراف میده و پرستار پسری میشه که تو کماست،اون پسر بهوش میاد و شیدا رو برده خودش میکنه و …
قسمتی از متن رمان آسمان شب جلد اول:
لبخندمو دید اونم لبخند زد…
خیلی خوشگل شد وقتی لبخند زد.
با صدای ارومی گفتم:
-خوابت نمیاد؟
-م…میا…میای…پ…پ…پی…پیشم ….
بخوابی؟ به تختش اشاره کردم ووگفتم:
-تختت برای هردومون کوچیکه.
سریع اخماش توهم رفت که گفتم:
-دوست داری… پیشت
بخوابم؟ سریع سر تکون
داد و گفت:
-ت…ت…تو…ز…زنم…زنمی..
حس عذاب میکردم. اما سر تکون داد و گفتم:
-من پرستارتم امیر مهدی .
با اخمای توهم گفت:
-ببباااییییددد پپپیییشششممم ببخخخووواااااااابببی.
کلافه گفتم:
باشه بزار درازت کنم بخوابی… منم دندونام رو مسواک بزنم بیام.
فقط سر تکون داد. به سختی از حالت نیمه نشسته به دراز کش تغییر حالتش دادم.
از تخت فاصله گرفتم و به سمت سرویس رفتم.
توی ایینه به خودم نگاه کردم. ترسی نداشتم … چون کاری از دست امیر مهدی
بر نمی اومد اما واقعا خجالت میکشیدم.
همین خجالت هم عذابم میداد.
دانلود رایگان رمان آسمان شب pdf
دندونام رو شستم و اومدم بیرون،
خداروکر زیر مانتوم بلیز اسین بلند خاکستری تنم
بود. اما بدیش چسب بودنش به اندامم بود.
به امیر مهدی نگاه کردم که خیره همه حرکاتم رو دنبال میکرد.
یه شلوار تنگ برداشتم و رفتم حموم و با جینم عوض کردم و اومدم بیرون.
موهام رو با گیره دوباره بستم و رفتم برقو خاموش کردم.
خب مثل اینکه راه فراری دیگه نیست.
به سمت تخت رفتم و گفتم:
-خب…من جا نمیشم که.
– م…می…میش…ی.
کلافه گفتم:
-خب پس همکاری کن یکم برو سمت راستت.
این رمان ها را اگه نخوندی وب رمان بهت پیشنهاد میکنه: