وب رمان
رمان فردا برمیگردم pdf

اطلاعات

رمان فردا برمیگردم pdf

رمان فردا برمیگردم pdf
نویسنده : آذر_اول
ژانر: عاشقانه

خلاصه:
وقتی گلی را دوست داری آن را از شاخه می چینی….اما وقتی عاشق گلی هستی آن را هر روز آبیاری می کنی….فرق بین عشق و دوست داشتن همین است.

قسمتی از متن رمان فردا برمیگردم pdf

سفره را روی زمین پهن کردم .قالب پنیر بُرش زده پیاله و مربا را گذاشتم وسط سفره برای ریختن چای به آشپزخانه و برگشتم. بوی گند آنجا را که هیچ تمام فضای خانه را برداشته بود .از یک خانه ی کلنگیِ قدیمی بیشتر از این انتظاری نمی رفت. دو استکان چای ریختم گذاشتم توی سینی کنار وشکر پاش بردم سرِ سفره . مثل، درِ اتاق بابا را زدم و وارد شدم .هنوز توی رختخوابش بود همیشه . به هر زحمتی بود کمک کردم روی ویلچرش بنشیند . اینکه چیزی نبود .بردنش به دستشویی مکافات داشت .نه او برایش عادی شده بود و نه من چیزی از خجالتم کم . بعد از شستن دست و صورتش ویلچر را هُل دادم تا پای سفره و میز کوچک چوبی را گذاشتم جلویش . تکه ای پنیر و کمی از مربای آلبالو را توی پیش دستی گذاشتم و همراه استکان چای روی میز قرار دادم . بابا لبخند به لب تشکر کرد و مشغول شد .یک لقمه برای خودم گرفتم و گفتم : -برای نهارتون گوجه بادمجون درست کردم ..توی ماهیتابه س روی گاز ..سبزی خوردنِ شسته هم تو یخچاله ..هر وقت گرسنه تون شد گرمش کنین بخورین ..حواستون باشه آبش خشک نشه ..زیرِ گازو خاموش کنین یادتون نشه ..براتون سیب و نارنگی پوست گرفتم گذاشتم تو ظرفِ دردار هر وقت دلتون کشید بخورین بابا استکانش را پایین آورد و با نگاهی به من گفت : -باشه دخترم ..همه رو از بَرَم ..تو به جای اینکه اینقدر به فکر این بابای از کار افتادت باشی یکم به فکرِ سلامتی خودت باش -به فکر خودمم هستم ..کی گفته نیستم ..ولی خیالم از بابت شما باید راحت باشه ..اگه فکرم بمونه پیشتون نمی تونم از پسِ کارام بربیام بابا سر تکان داد و باز گفت : -فکرت نمونه پیش من عزیزِ بابا ..من حواسم به خودم هست ..تنهام که نیستم ..مسعود هست پوزخندی زدم و در جواب گفتم : -اگه شما رو به دیوارای این خونه بسپارم دلم قرص تره تا بخوام روی مسعود حساب کنم.

رمان فردا برمیگردم pdf

https://webroman.ir/?p=22
لینک کوتاه:
نظرات

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

ورود کاربران

کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " وب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!