اسم رمان : عشق ممنوعه
نویسنده : شهره احیایی
ژانر : عاشقانه
تعداد صفحات : 2692
نازنین بعد از فوت همسرش ناخواسته گرفتار رابطهی مبهمی میشود که تمام زندگیاش را تحت تاثیر قرار میدهد. برای فرار از رابطهای ممنوعه دست به هر کاری میزند، ولی راه فراری نیست وقتی پای دخترش وسط میآید.
عادل، مردی که مثل سایه همهجا با او هست و تهدیدش میکند، اما دست تقدیر بازی را طور دیگری رقم میزند.
خلاصه رمان :
جای مهرداغ آفتاب تابستانی گونه ام را می سوزاند
کلافه و خسته دستم را سایهبان صورتم قرار دادم،
شانهام درد گرفته بود. پوف بلندی کشیدم نگاهم را به
خیابان معطوف کردم در آن ظهر گرم دقایقی می شد که
منتظر ماشین بودم.
دوباره نگران به چهرهی عسل نگاه کردم. خسته گی از
رویش پیدا بود، اما در سکوت به اطرافش نگاه می کرد.
دقایقی می شد بی توجه به اصرار خاله از خانه زده بودم
بیرون. ترجیح دادم زودتر برگردم خانه ی خودم، خاله
گفته بود برای شب همه دور هم جمع می شوند و من
هیچ دلم نمیخواست بمانم. حضور او اذیتم می کرد.
اصال بحثم با او بود که می خواست هرطور شده مرا
زیر یوغ بندگی خودش نگه دارد با آن پیشنهاد
بیشرمانه اش دیگر نمی توانستم با او چشم در چشم شوم.
با صدای ترمز ماشین سرم را چرخاندم نگاه غضبناکش
را دیدم بزاقم را بلعیدم.
همان حین با صدای بوق ماشین و توقفش پیش پایم
رعشه بر تنم افتاد.
کجا می ری خانم؟ بیا بالا!
وحشت زده نگاهم را چرخاندم. خیلی نگذشت با سرعت
از ماشین پیاده شد و مشت محکمی روی کاپوت ماشین
مزاحم کوباند.
پیاده شو تا حالیت کنم کی و سوار کنی؟ –
پسرجوان ناسزایی و گفت و با سرعت دور شد.
بالا و پایین شدن قفسه ی سینه اش را از همان فاصله
می دیدم با قدمهای محکم روبه رویم ایستاد. خشمگین
زل زد به نگاه ترسیده ام:
می خوام مستقل باشم این بود، اینطوری –
وایسی تو خیابون صدتا ماشین برات بوق
بزنن.