اسم رمان : مطیع [جلد 1] [مجموعه بندگی]
نویسنده : the submission
ژانر : اروتیک، بزرگسال
تعداد صفحات : 804
ابیگل دختریه که فانتزی های تاریکی داره..
که میخواد اونارو به واقعیت تبدیل کنه
برای همین به شرکت ناتانیل میره و خودشو به عنوان مطیع [برده یا سرسپرده] معرفی میکنه
و این تازه شروع داستانشه…
باید دید تو زندگی سرد و تاریک و اربابگونه ناتانیل جایی برای یه دختر رویایی با فانتزی های اطاعت، وجود داره یا نه….
خلاصه رمان :
»خانم کینگ«، منشی گفت، »آقای وست الان شما رو
میپذیره.«
برخاستم، برای بیست و پنجمین بار با خودم فکر کردم که
دارم چه کار میکنم، و به سمت دری رفتم که به دفتری
باز میشد که برای رسیدن به آن، تمام شهر را پیموده بودم.
آن سوی در، تاریکترین فانتزیام منتظر بود و با قدم
گذاشتن به داخل، آن را به واقعیت بدل میکردم.
به خودم افتخار میکردم که دستهایم نلرزیدند وقتی در
را باز کردم و وارد دفترش شدم.
گام اول: انجام شد.
ناتانیل وست پشت یک میز بزرگ چوب ماهون نشسته بود
و روی کامپیوترش تایپ می کرد. نه سرش را بلند کرد و
نه سرعت انگشتانش را کم. انگار اصلا وارد نشده بودم،
اما من به هر حال نگاهم را پایین انداختم.
بی حرکت ایستادم و منتظر ماندم. چهرهام رو به پایین،
دست ها کنار بدنم، پاها دقیقاً به عرض شانههایم از هم باز.
خورشید بیرون غروب کرده بود، اما لامپ روی میز ناتانیل
نوری ملایم به اتاق میداد.
ده دقیقه گذشته بود؟ بیست دقیقه؟
او هنوز در حال تایپ بود.
نفس هایم را شمردم. ضربان قلبم که پیش از ورود به دفتر
مثل موشک تند میزد، بالاخره آرام گرفت.
ده دقیقه ی دیگر گذشت.
یا شاید سی دقیقه.
تایپ کردنش متوقف شد.
»ابیگیل کینگ«، گفت.
کمی تکان خوردم، اما سرم را پایین نگه داشتم.
گام دوم: انجام شد.
صدای جمع کردن چند برگ کاغذ را شنیدم که با
ضربههای آرام مرتبشان میکرد. مضحک بود. از آنچه
دربارهی ناتانیل وست میدانستم، کاغذهایش حتماً از قبل
مرتب بودند. این هم آزمایشی دیگر بود.
صندلی اش را عقب کشید، صدای چرخ ها روی کف
چوبی تنها صدایی بود که در سکوت اتاق پیچید. با
قدم هایی شمرده و یکنواخت راه رفت تا اینکه حضورش
را پشت سرم حس کردم.
دستی موهایم را از گردنم کنار زد و نفسی گرم گوشم را
قلقلک داد. »شما هیچ توصیه نامه ای ندارید.«