وب رمان
رمان محجور pdf

اطلاعات

رمان محجور pdf

خلاصه:

دوست داشتم این لحظه ها را هی کِش بدهم؛

لحظه هایی که فقط مختص خودمان بود.

یک جمع دو نفره کوچک که هیچ چیز نمی توانست در آن راه یابد،

حتی افکار مرموذی که همیشه در حال تلاش بودند

تا ما از بودن هم لذت نبریم.

-با شما بودم!
لب روی هم فشردم.

آهسته به سمتش رفتم و سرم را روی شانه کج کردم:

-می شه ببوسمت؟

قبل از این که حرفی بزند خودم را روی صورتش وِل دادم

و محکم گونه اش را بوسیدم.

دستانش را روی بازوهایم قرار داد و با فشاری

آرامی مرا به سینه اش چسباند.

ارسلان بهتر از من بلد بود کیش و ماتم کند:

بوسه ی نرم و لطیفش تنم را لرزاند

. اما عقب نشینی نکردم و اجازه دادم این عشق سیرابم کند.

باید آخرین روز ماه عسلمان به شیرینی عسل تبدیل می شد،

همان گونه شیرین و طلایی رنگ.

رمان های پیشنهادی سایت:

رمان هتل شیراز

رمان مه زده

رمان عشق مقدور شده

https://webroman.ir/?p=2527
لینک کوتاه:
نظرات

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

ورود کاربران

کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " وب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!